آبکش، پالاون، کفگیر، آلتی سوراخ سوراخ و دسته دار برای گرفتن کف روی پختنی ها یا ظرف کردن غذا، کفچه، کفلیز، کرکفیز، کفچلیز، کفچلیزک، کفچلیزه، چمچه، کفچه
آبکش، پالاون، کَفگیر، آلتی سوراخ سوراخ و دسته دار برای گرفتن کف روی پختنی ها یا ظرف کردن غذا، کَفچه، کَفلیز، کَرکَفیز، کَفچَلیز، کَفچَلیزَک، کَفچَلیزه، چُمچه، کَفچه
مخفف آوردن، چون تانستن مخفف توانستن. این مصدرغیرمستعمل لکن مشتقات از آن معمول است: درنگ آرا سپهر چرخ وارا کیاخن ترت باید کرد کارا. رودکی. لعل می را ز درج خم برکش در کدو نیمه کن بنزد من آر. رودکی. ار خوری از خورده بگساردت رنج ور دهی مینو فراز آردت گنج. رودکی. بود رسم و آئین شیر دلیر که آرد به آهستگی شیر زیر. فردوسی. به بیشه یکی خوبرخ یافتند [گیو و طوس] پر از خنده لب هر دو بشتافتند نگاری بدیدند چون نوبهار که از یک نظر شیر آرد شکار. فردوسی. ورا [کیخسرو را] پیلتن گفت کاین غم مدار که کامت برآرد همه روزگار. فردوسی. به پیش تو آرم سر و رخش اوی همان تیغ و گرز جهان بخش اوی. فردوسی. گرفتند نفرین به بهرام بر بدان جام و آرندۀ جام بر. فردوسی. از مار کینه ورتر ناسازتر چه باشد گفتار چربش آرد بیرون ز آشیانه. لبیبی. و من اینجاام تا همگان را بخوبی... بر اثر وی بیارند. (تاریخ بیهقی). یاد ناری پدرت را که مدام گه تبنگش چدی و گه خنجک. اسدی (از فرهنگ، خطی). امروز آزار کس مجوی که فردا هم ز تو بی شک بجان تو رسد آزار آنچه نخواهی که من به پیش تو آرم پیش من از قول و فعل خویش چنان مار. ناصرخسرو. خرج آن [مال] بیوجه کند پشیمانی آرد. (کلیله و دمنه). ، برکشیدن. فروبردن: چنین است کردار گردان فلک یکی بر مه آرد یکی بر سمک. فردوسی
مخفف آوردن، چون تانستن مخفف توانستن. این مصدرغیرمستعمل لکن مشتقات از آن معمول است: درنگ آرا سپهر چرخ وارا کیاخن تَرْت باید کرد کارا. رودکی. لعل می را ز درج خم برکش در کدو نیمه کن بنزد من آر. رودکی. ار خوری از خورده بگساردْت رنج ور دهی مینو فراز آردْت گنج. رودکی. بود رسم و آئین شیر دلیر که آرد به آهستگی شیر زیر. فردوسی. به بیشه یکی خوبرخ یافتند [گیو و طوس] پر از خنده لب هر دو بشتافتند نگاری بدیدند چون نوبهار که از یک نظر شیر آرد شکار. فردوسی. ورا [کیخسرو را] پیلتن گفت کاین غم مدار که کامت برآرد همه روزگار. فردوسی. به پیش تو آرم سر و رخش اوی همان تیغ و گرز جهان بخش اوی. فردوسی. گرفتند نفرین به بهرام بر بدان جام و آرندۀ جام بر. فردوسی. از مار کینه ورتر ناسازتر چه باشد گفتار چربش آرد بیرون ز آشیانه. لبیبی. و من اینجاام تا همگان را بخوبی... بر اثر وی بیارند. (تاریخ بیهقی). یاد ناری پدرت را که مدام گه تبنگش چدی و گه خنجک. اسدی (از فرهنگ، خطی). امروز آزار کس مجوی که فردا هم ز تو بی شک بجان تو رسد آزار آنچه نخواهی که من به پیش تو آرم پیش من از قول و فعل خویش چنان مار. ناصرخسرو. خرج آن [مال] بیوجه کند پشیمانی آرد. (کلیله و دمنه). ، برکشیدن. فروبردن: چنین است کردار گردان فلک یکی بر مه آرد یکی بر سمک. فردوسی
دهی است از دهستان جیگران (گرمسیر ولد بیگی) بخش ثلاث شهرستان کرمانشاهان، واقع در 7000 گزی خاورسرقلعه، کنار راه فرعی سر پل ذهاب به ازگله. منطقه ای است دشت، هوای آن گرمسیری و دارای 300 تن جمعیت است. آب آنجا از رود خانه سراب دزکده تأمین میشود. محصول آنجا غلات، حبوبات، دیم و لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
دهی است از دهستان جیگران (گرمسیر ولد بیگی) بخش ثلاث شهرستان کرمانشاهان، واقع در 7000 گزی خاورسرقلعه، کنار راه فرعی سر پل ذهاب به ازگله. منطقه ای است دشت، هوای آن گرمسیری و دارای 300 تن جمعیت است. آب آنجا از رود خانه سراب دزکده تأمین میشود. محصول آنجا غلات، حبوبات، دیم و لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
دهی است از دهستان گوده بخش بستک شهرستان لار، در 8 هزارگزی شمال بستک کنار راه لار به بندرلنگه، در دامنه گرمسیر واقع و دارای 210 سکنه است. آبش از قنات و باران. محصولش غلات و خرما. شغل مردمش زراعت است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
دهی است از دهستان گوده بخش بستک شهرستان لار، در 8 هزارگزی شمال بستک کنار راه لار به بندرلنگه، در دامنه گرمسیر واقع و دارای 210 سکنه است. آبش از قنات و باران. محصولش غلات و خرما. شغل مردمش زراعت است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
اطراف و دور رو. (از برهان) (از آنندراج) : گلشن حسن تو از آب گهر سیراب است گرد رو چاه زنخدان ترا دولاب است. سعید اشرف (از آنندراج). ، تسبیحی از مروارید که زنان بجهت خوش آیندگی بر گرد روی خود بندند. (برهان) (آنندراج). عقدرو که هر دو طرف رو بندند. (فرهنگ رشیدی). زینتی از گل طبیعی یا مصنوعی به زیر گلوی تا بناگوش وبه گرد روی عروس و جز آن استوار کنند: ز جزعش رشتۀ لؤلؤ گسسته ز گوهر گرد رو بر روی بسته. محمد عصار (از فرهنگ رشیدی)
اطراف و دور رو. (از برهان) (از آنندراج) : گلشن حسن تو از آب گهر سیراب است گرد رو چاه زنخدان ترا دولاب است. سعید اشرف (از آنندراج). ، تسبیحی از مروارید که زنان بجهت خوش آیندگی بر گرد روی خود بندند. (برهان) (آنندراج). عقدرو که هر دو طرف رو بندند. (فرهنگ رشیدی). زینتی از گل طبیعی یا مصنوعی به زیر گلوی تا بناگوش وبه گرد روی عروس و جز آن استوار کنند: ز جزعش رشتۀ لؤلؤ گسسته ز گوهر گرد رو بر روی بسته. محمد عصار (از فرهنگ رشیدی)
دهی کوچک است از دهستان بهمئی سردسیر بخش کهگیلویۀ شهرستان بهبهان واقع در 17هزارگزی غرب قلعه اعلا مرکز دهستان و 30هزارگزی شرق راه شوسۀ رامهرمز. دارای 50 تن سکنه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
دهی کوچک است از دهستان بهمئی سردسیر بخش کهگیلویۀ شهرستان بهبهان واقع در 17هزارگزی غرب قلعه اعلا مرکز دهستان و 30هزارگزی شرق راه شوسۀ رامهرمز. دارای 50 تن سکنه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
درختچه ایست که بزمستان خزان نکند و برگهای شکننده دارد. این درختچه در سواحل آستارا و جنگلهای ارسباران دیده میشود. (یادداشت دهخدا). درختچه ایست از تیره زیتونیان که برگهایش بیضوی و نسبهً طویل و دایمی است. گلهایش سفید و معطرند و در انتهای ساقه قرار دارند. درحدود 20 نوع از این گیاه شناخته شده که تعدادی از آنها در جنگلهای شمالی ایران و نواحی آستارا وجود دارند. این گیاه بعنوان درخت زینتی نیز کاشته میشود. مندارچه. نوار ابیض. یاسم. فغو. (فرهنگ فارسی معین) ، قی کردن. بالا آوردن. (فرهنگ لغات عامیانه). استفراغ کردن
درختچه ایست که بزمستان خزان نکند و برگهای شکننده دارد. این درختچه در سواحل آستارا و جنگلهای ارسباران دیده میشود. (یادداشت دهخدا). درختچه ایست از تیره زیتونیان که برگهایش بیضوی و نسبهً طویل و دایمی است. گلهایش سفید و معطرند و در انتهای ساقه قرار دارند. درحدود 20 نوع از این گیاه شناخته شده که تعدادی از آنها در جنگلهای شمالی ایران و نواحی آستارا وجود دارند. این گیاه بعنوان درخت زینتی نیز کاشته میشود. مندارچه. نوار ابیض. یاسم. فغو. (فرهنگ فارسی معین) ، قی کردن. بالا آوردن. (فرهنگ لغات عامیانه). استفراغ کردن
ظرفی مانند طبق دارای سوراخهای بسیار که طباخان و حلوا پزان بر سر دیگ نهند و روغن و شیره و ترشی و مانند آنرا بدان پالایند آبکش پالاون، کفگیر. (آورد آورد خواهد آورد بیاور آورنده آورده) چیزی یا کسی را از جایی به جای دیگر یا از نزد کسی بنزددیگری رسانیدن اتیان مقابل بردن، ظاهرکردن پدید کردن، روایت کردن حکایت گفتن قصه گفتن، زاییدن زادن تولید، سبب شدن، نشان دادن
ظرفی مانند طبق دارای سوراخهای بسیار که طباخان و حلوا پزان بر سر دیگ نهند و روغن و شیره و ترشی و مانند آنرا بدان پالایند آبکش پالاون، کفگیر. (آورد آورد خواهد آورد بیاور آورنده آورده) چیزی یا کسی را از جایی به جای دیگر یا از نزد کسی بنزددیگری رسانیدن اتیان مقابل بردن، ظاهرکردن پدید کردن، روایت کردن حکایت گفتن قصه گفتن، زاییدن زادن تولید، سبب شدن، نشان دادن
درختچه ای از تیره زیتونیان که برگ هایش بیضوی و نسبه طویل و دایمی است. گلهایش سفید و معطرند و در انتهای ساقه قرار دارند. در حدود 20 گونه از این گیاه شناخته شده که تعدادی از آنها در جنگلهای شمالی ایران و نواحی آستارا وجود دارند. این گیاه بعنوان درخت زینتی نیز کاشته میشود مندارچه. نوار ابیض باسم فغو
درختچه ای از تیره زیتونیان که برگ هایش بیضوی و نسبه طویل و دایمی است. گلهایش سفید و معطرند و در انتهای ساقه قرار دارند. در حدود 20 گونه از این گیاه شناخته شده که تعدادی از آنها در جنگلهای شمالی ایران و نواحی آستارا وجود دارند. این گیاه بعنوان درخت زینتی نیز کاشته میشود مندارچه. نوار ابیض باسم فغو